نقد و بررسی فیلم Southpaw
- توسط محمد مهدی مبارکی
- دسته بندی: سینما, فیلم, مقاله, نقد و بررسی
- بدون دیدگاه
- بازدید: 641
طی چند سال اخیر آثار هالیوودی زیادی مشاهده کردیم که روایتگر زندگی یک ورزشکار و فراز و نشیبهای آن بود. حال فیلم چپ دست (Southpaw) که جزو آخرین ساخته آقای آنتونی فاکوا کارگردان مطرح هالیوودی است باری دیگر آن شور و شوق را در ما زنده کرده است. شاید در نگاه اول به این فکر بیافتید که فیلم داستان چندان کلیشهای ندارد و مانند فیلمهایی در همین باب که طی چند سال اخیر دیدهایم، یک قهرمان را معرفی میکند که یکباره از اوج سقوط و باری دیگر صعود میکند. بله چنین است اما ما یک عنصر حیرت آور در این اثر داریم. بیلی هوپ ( جک جیلنهال ) همان قهرمانی است که بازیگرش به خوبی نقش خود را در فیلم ایفا کرده است. نقشی که در چند سکانس اشک از چشمانتان در میآورد و در سکانسی دیگر شما را برای دیدن انتهای آن ماجرا هیجان زده میکند.
داستان چپ دست (Southpaw) درباره شخصیتی به نام بیلی هوپ ( جک جیلنهال ) که در دقایق نخست فیلم درحال سپری کردن بهترین روزهای زندگیش است؛ میباشد. به یک باره دفتر روزگار ورق میخورد و زندگی پر زرق و برق آن به «هیچ» تبدیل میشود. این اتفاق زمانی رخ میدهد که بیلی هوپ همسرش را -مائورین ( ریچل مک آدامز )- طی یک درگیری از دست میدهد و همین شروعی برای روزهای سخت ب هوپ است. روزهایی که به خاطر شدت ناراحتی و عصبانیتش حتی نگهداری دخترش لیلا را از دست میدهد. بعد از این اتفاق و گذراندن روزهای طاقت فرسا به یک باشگاه میرود که سرپرست آن ویلس ( فارست ویتاکر ) است. میتوان گفت ویتاکر توانست در این فیلم هم نقش یک مربی و هم جای خالی زن بیلی هوپ را ایفا کند. راهنماییهای وی و تعلیم فنون مبارزه که توانست به یکباره بیلی هوپ را از این رو به آن رو کند تنها قسمتی از راهنماییهای وی است.
در کنار تمامی عناصر این فیلم، یک بازیگر کار خود را به خوبی انجام داد و توانست به این فیلمنامه تکراری یک حال اساسی دهد. جک جیلنهال را تمامی ما به خوبی میشناسیم. بازیگری که حقش در سال گذشته به خاطر فیلم «شبگرد» خورده شد و نتوانست اسکار بهترین بازیگر مرد را دریافت کند. آن چهره معصومانه و خون سرد جک را باید با چهره خشمگین «چپ دست» مقایسه کرد. یک بازیگر حرفهای تنها میتواند از پس این دو نقش متفاوت بر بیاید. بازیگری که توانست در لحظاتی نبض مارا از کار بیاندازد و آدرنالین خونمان را زیاد کند و در لحظاتی نیز اشک از چشمانمان در بیاورد. مطمئن باشید سکانسی که همسر وی کشته میشود و احساساتی که جک جیلنهال از خود بروز میدهد در کمتر فیلمی دیدهایم. پس باید خوشحال باشیم که چنین کسی بازیگر این نقش شد. کماکان به این فکر میکنم که اگر Eminem در این فیلم بازی میکرد «چپ دست» چه از آب در میآمد و سپس در ذهنم این جواب را میچپانم که خداروشکر کارگردان جک جیلنهال را به عنوان بازیگر در این فیلم انتخاب کرد.
پانوشت ۲: [iconbox title=”” title_align=”left” content_align=”left” align=”left” type=”vector” icon=”undefined” icon_align_to=”box” size=”32″ ]بیلی هوپ پس از مرگ همسرش برای هضم این درد با ماشین خودش را به یک درخت میزند و بعد از بهوش آمدن تنها یک خواسته دارد؛ لیلا کجاست؟[/iconbox]
اگر بخواهیم چپ دست را از چند جناح به گیشه نقد بیاوریم باید در ابتدا از تدوینگر آن قدردانی کنیم. تدوینگری که در سکوت توانست لحظات نابی را برای ما ایجاد کند. به خصوص در دقایق پایانی فیلم که بیلی هوپ درحال مبارزه با میگل اسکوبار (میگل گومز) است. در چشمان خونی بیلی هوپ کاملا میتوان انتقام را دید. انتقامی که زندگیش را عوض کرد. نقطه مثبت دیگر چپ دست موسیقی آن است. نواهایی که در قسمتهایی از فیلم توسط جیمز هورنر که در سانحه هوایی جان خود را از دست داد ساخته شده است و ریتم «امینم» نیز که تاثیر گذاری خوبی در آن دارد شما را برای دیدن ادامه فیلم هیجان زده میکند. حال که حرف از رپ شد باید به حضور ۵۰ سنت در فیلم اشاره کرد که در نقش یک مدیر برنامه و رابط فدراسیون توانسته در هر دو بخش فیلم به خوبی خود را نشان دهد.
باید به این موضوع ایمان آورد که فیلم شاید بهترین فیلمنامه را داشته باشد اما زمانی که بازیگر مختص شخصیت در آن فیلم حضور نداشته باشد؛ ما با یک اثر بد رو به رو میشویم. فاکوا توسل از این نظر که توانست بازیگر مورد نیاز خودش را به خوبی انتخاب کند بسیار شانس آورد. قول میدهد که هر بازیگری بجز جیلنهال شخصیت بیلی هوپ را بازی میکرد ما با چنین اثری که هماکنون در اختیار داریم رو به رو نمیشدیم.