بررسی فیلم Doctor Strange؛ جراحیِ روح
- توسط محمد مهدی مبارکی
- دسته بندی: مقاله, نقد و بررسی
- بدون دیدگاه
- بازدید: 630
امتیاز:10/7
7
Doctor Strange دقیقا همان چیزیست که حالا مارول به آن نیاز دارد. شخصیتی که آینده بسیار عالی پیش رویش است و به این زودی قرار نیست از روی پرده سینما کنار گذاشته شود. با موی اسکرین و بررسی این فیلم همراه باشید.
مارول باری دیگر به کمد خاک خورده پر از کمیک و شخصیتهای پرطرفدار، اما فراموش شدهاش سر زد و باری دیگر از درون این کمد خاک خورده دست بر روی شخصیتی گذاشت که مملو از پتانسیل و ویژگی برای عالی شدن است. دکتر استرنج نام کمیک مصوری بود که در دهه ۶۰ میلادی منتشر شد. به طور حتم افرادی مثل من، با شخصیت والایی مثل دکتر استرنج آشنا نبودیم. اولین زمزمههای افزوده شدن دکتر استرنج به دنیای سینمایی مارول در تابستان سال گذشته به گوشمان رسید. به طور حتم پروژه ساخت فیلم دکتر استرنج یکی از مخفیانهترین پروژههای مارول در دنیای سینما بود. این حرفم را زمانی تایید میکنید که بدانید اولین بار این فیلم توسط یکی از تماشاگران در اکران خصوصی قسمتی از فیلم در سال گذشته معرفی شد. در کنار تمام این بحثها بالاخره دکتر استرنج ساخته شد و به اکران رسید. پیش از اکران فیلم طرفدارانی مثل من که حتی ۱ درصد هم با دکتر استرنج آشنایی نداشتند بیصبرانه منتظر هنرنمایی بدیکت کمبریج در دنیای مارول بودند. زمانی که فیلم را مشاهده کردم دریافتم که مارول با روی کار آوردن استرنج، ده سال آیندهاش را کاملا بیمه کرده است. در ادامه بررسی به زوایای مختلفی از این اثر خواهیم پرداخت.
استرنج یک دکتر کارکشته و معروف است که با انجام عملهای موفقیت آمیز بسیاری توانسته به درجه عالی از دکتری برسد. اما در کنار این بحث، وی یدککش شخصیت بسیار مغرور و خودخواهی است که همیشه میخواهد برنده باشد و از باخت وحشت بسیاری دارد. شروع ماجرای استرنج زمانی کلید میخورد که او در حال رفتن به یک کنفرانس با ماشین شکیلش تصادف میکند و به همین دلیل استخوانهای دستش فلج میشود. وی با چندین و چند عمل جراحی باز نمیتواند لرزش دستانش را بازگرداند و همین امر سبب کناره گیری وی از شغل محبوبش یعنی دکتری میشود. ناگهنان کسی که وظیفه تمرین دستان وی را دارد به او مردی را معرفی میکند که بعد از شکسته شدن چندین و چند قسمت بدنش توانسته با تمرین بسیار موفق به راه رفتن و حتی بسکتبال بازی کردن شود. آن مرد یک محله در شرق زمین را به وی معرفی میکند که در آنجا بجای استفاده از فیزیکُ به روح میپردازند. استرنج که تنها به خاطر خوب شدن دستانش به محل معرفی شده رفت، وارد ماجرای پیچیده و عجیبی میشود. زمانی که انتقام جویان دنیا را در برابر تهدیدات فیزیکی حفاظت میکنند؛ جادوگران این معبد آن را در برابر تهدیدادت عرفانی محافظت خواهند کرد. این دیالوگ بازگو کردن تمام مباحثی که در آینده قرار است بیشتر با آن آشنا شویم.
نکتهای که این فیلم را برای من متمایز ساخت؛ ناب بودن ایده مورد استفاده مارول است. حسی که بعد از دیدن این فیلم به من دست داد دقیقا همانند حسی بود که اولین بار هنگام تماشای «مرد آهنین»، «کاپیتان آمریکا»، «هالک» و به ویژه «ثور» حسش کردم. راستش را بخواهید این حس زمانی درونم تحریک میشود که با یک ایده ناب رو به رو باشم. ایدهای که در حال جان گرفتن است؛ همانند دکتر استرنج. به طور حتم تا ابد ما شاهد شخصیت Robert Downey Jr. در لباس Iron Man نخواهیم بود. به همین سبب مارول در حال روی کار آوردن شخصیتهایست که میتوانند آینده مارول را بسازند. شخصیتهایی مانند «پلنگ سیاه» و «دکتر استرنج» که پتانسیل نسبتا خوبی برای ادامه دادن راه مارول در دنیای سینما خواهند داشت.
یکی از نکاتی مثبت این فیلم بازی عالی بندیکت کمبریج در نقش دکتر استرنج است. کمبریج با ایفای نقش عالیش در هر زمانی که فیلم از لحاظ کیفیت رو به افت است؛ سریعا فرمان ماشین را به دست میگیرد و باعث بهتر شدن فیلم میشود. بیشک کمبریج شایسته لقبش خواهد بود. لقبی که چند سال است به دوش میکشد و آن هم باهوشترین بازیگر سینما است. به هیچ وجه نمیتوان هوش سرشار وی را نادیده گرفت. او در لحظاتی که در جنگ است کاملا حس مبارزه را انتقال میکند و زمانی که فیلم به سمت خشکی میرود با جملات طنزآمیزش مخاطب را سرگرم میکند. یکی از ارکان اصلی این فیلم سرگرم شدن مخاطب است. شاید در ابتدا کمی با ورود به ابعاد مختلف جهان هستی گیج شوید؛ اما سازنده موضوع را آنقدر پیچیده نمیکند تا مخاطب از آن هیچ چیزی سر در نیاورد( مثل Inception ). «سرگرم شدن مخاطب» تنها نکتهایست که در این فیلم مارول به آن توجه میکند و همین امر سبب میشود تا مخاطب با فیلم ارتباط خوبی برقرار کند. در این فیلم دیگر شاهد شخصیتهایی که گذشته عجیب و غریبی را پشت سر گذاشتند و به یکباره تبدیل به یک جنگجو شدهاند نخواهیم بود. بلکه تنها با دکتری رو به رو هستیم که برای بهتر شدن دستانش به جایی پا میگذارد که ناخواسته وی را وارد ماجرایی عجیب غریب کرده و در آخر تبدیل به یک رهبر میشود.
فیلم از لحاظ جلوههای بصری بیشک عالی و وصف ناپذیر است. ما در Inception شاهد وارونه شدن شهر بودیم اما در Doctor Strange به این موضوع به صورت ویژهتری پرداخته شده است. همین امر سبب میشود که این ایده با وجود بودن یک مشابه، اورجینال و تازه جلوه دهد. اما نباید فقط به بازی بدیکت کمربیج پرداخت؛ زیرا افرادی مثل تیلدا سوئنتون و در بعضی از مواقع چیوتل اجیوفر توانستند مکملهای خوبی برای این اثر باشند.
با تمام تعریف و تمجیداتم، این اثر نیز دارای نکات منفی بسیار بزرگی است. در قسمتهایی مانند بلک باستر ما شاهد ضعف عجیبی هستیم. مد میکلسن در این اثر وظیفه ایفای نقش شخصیت منفی فیلم را برعهده داشت. شاید حضورش در فیلم بسیار موثر بود ولی در بعضی از مواقع به ویژه آخر فیلم با خودمان میگوییم که آیا وجود وی در فیلم تاثیری دارد؟ به طور حتم این نکته یکی از بزرگترین نکات منفی خواهد بود که در این اثر مشاهده میکنید. البته داستان دکتر استرنج نیز در بعضی از مواقع بسیار ساده پیش میرفت؛ به نحوی که میتوانیم سکانس بعدی را پیش بینی کنیم. اما همانطور که کمی قبلتر گفتم تمام تمرکز مارول بر روی سرگرم کردن مخاطب و دور زدن کلیشههای معمول است. در اصل دکتر استرنج شخصیتی آینده نگر است که همانند استدیو سازندهاش از شکست واهمه دارد.
در انتها Doctor Strange توانست به خوبی بدرخشد و از زیر بار سهمگین سرمایهای که مارول برای ساختش گذاشته بود به خوبی بیرون آید. دکتر استرنج در ابتدا داستانی زیبا و عاشقانه و روتین یک دکتر را روایت میکند و در انتها با پایانی زیبا به بهترین شکل داستان خودش را به پایان میرساند. به شخصه با دیدن این فیلم به شخصیت استرنج علاقه شدیدی پیدا کردم و احساس میکنم که این اثر آینده بسیار درخشانی را در پیش خواهد داشت.
تهیه شده در موی اسکرین