بزرگان عرصه سینما: «استنلی کوبریک» (قسمت اول)
- توسط دانیال هاشمی پور
- دسته بندی: تاریخ سینما, مقاله
- بدون دیدگاه
- بازدید: 738
با عرض سلام و وقت بخیر خدمت تمام دوستان و همراهان وبسایت مووی اسکرین. از امروز سری مقالههای جدیدی به قلم اینجانب با محوریت بررسی و نگاهی کلی به آثار بزرگان و تحلیلی هر چند جزئی نسبت به سبک آثار این هنرمندان عرصه سینما منتشر خواهد شد. همواره یکی از مهمترین و اصلی ترین دلایل ساخت یک اثر هنری دغدغه صاحب اثر است. یک هنرمند برای ساخت اثر در هر مدیومی ابتدا باید دغدغهای را در ذهن خود به عنوان محرک ساخت کار داشته باشد تا بتواند در ساخت اثر خود موفق باشد. فرق نمیکند مدیوم اثر سینما باشد موسیقی باشد یا بازیهای کامپیوتری. بیشتر آثاری که در تاریخ جاودانه و ماندگار شدهاند در حالی ساخته شدهاند که خالق آن ها دلیلی برای خلق آنها (دلیلی به جز سرگرم کردن مخاطب) داشته است و در واقع مدیومهای نامبرده را بستری برای بیان ایدئولوژیهای خود دانسته است و به درک این موضوع که مدیوم های نامبرده علاوه بر وسیلهای برای سرگرمی، زبانی برای بیان عقاید هستند، رسیده است. البته ممکن است این بیان ایدئولوژی با برخی انگیزههای منفعتی و سیاسی اشتباه گرفته شود که ابدا منظور از ایدئولوژی این مباحث نیست و این قبیل انگیزهها بعضا به ساخت آثار سفارشی میانجامند که جز لکه دار کردن ذات هنر کاری از پیش نمیبرند. در سری مقالههای بزرگان عرصه سینما ما عمدتا به معرفی کارگردانان بزرگ و آثارشان، سبک فیلمسازی، دغدغههای موجود در آثار آنها و مسائلی از این دست میپردازیم. در ادامه با اولین قسمت از این مقاله با ما همراه باشید.
در مباحث روانشناسی “کمال گرایی” یک نوع اختلال روانیست به معنای آن که فرد مبتلا به آن اعتقاد دارد که همه چیز را باید به بهترین شکل ممکن انجام داد و به گونهای وسواس مانند حساسیت شدیدی روی کار خود حس میکند به طوری که حتی اگر قسمت بسیار کوچکی از کار آنها مشکل داشته باشد از آن نمیگذرند. حال فرض کنید یک هنرمند نخبه با خلاقیت، دانش و نبوغ بسیار بی نظیر به کمال گرایی مبتلا باشد. ما نمیدانیم که او چقدر مشکلات شخصی خواهد داشت یا اطرافیان و همکارانش چقدر از دست او اذیت شوند اما بیشک یک چیز را میدانیم. آثار ساخته شده از سوی او قطعا با کمیتی پایین و کیفیتی بالا خواهند بود. نزدیک ترین شخص به این مثال “استنلی کوبریک”است. شخصی که به دلیل کمال گرایی بیش از حد خود در طول حدودا ۵۰ سال فعالیت سینمایی فقط ۱۳ فیلم بلند ساخت ولی همان ۱۳ فیلم جزو شاهکارهای تاریخ سینما میباشند.
بسیاری از کارشناسان سینما استنلی کوبریک را بهترین سینماگر تاریخ میدانند. شاید روزگاری که اورسن ولز (که او را پدر تکنیکهای سینمایی مینامند) از کوبریک به عنوان درخشان ترین استعداد نسل جوان نام برد هیچکس فکر نمیکرد که روزگاری استنلی جوان تا این حد تاثیرگذار ظاهر شود. استنلی کوبریک سال ۱۹۲۸ در آمریکا به دنیا آمد. در جوانی علاقه زیادی به هنر داشت و مدتی نیز به درام زدن و موسیقی مشغول بود. اما عاقبت علاقهاش به عکاسی به همه علاقههای دیگر چربید و به طور جدی این حرفه را دنبال کرد. زمانی که کوبریک ۱۷ ساله بود در پی چاپ یک عکس در مجله “لوک” به عنوان عکاس تمام وقت در این مجله استخدام شد و این را میتوان اولین فعالیت جدی هنری استنلی کوبریک دانست. در این سالها با توبا متز ازدواج کرد و پس از آن اولین فیلم خود را ساخت. فیلم کوتاه “روز مبارزه” محصول ۱۹۵۰ که داستان یک مشت زن را روایت میکرد اولین تجربه کوبریک پشت دوربین بود. این فیلم با بودجه بسیار محدود و سختیهای فراوان ساخته شد. حتی گفته میشود که در سکانسهایی او دست خود را با دوربین داخل رینگ میبرد و بدون دید فیلم میگرفت به این امید که تصویر خوب از آب در بیاید. فیلمهای بعدی او نیز مثل پدر روحانی و پرنده، ترس و هوس، دریانوردان و بوسه قاتل نیز بیشتر جنبه دستگرمی داشتند و حتی هم اکنون از بیشتر آنها هیچ نسخهای در دسترس نیست. شاید اولین فیلم بلند و تقریبا حرفهای کوبریک “کشتن”باشد. این فیلم به عنوان یک اثر نوآر از بازیگری مثل استرلینگ هیدن سود میبرد و این موضوع به نفع کوبریک جوان بود. فیلم داستان خودویرانگری انسانها و عواقب اعمال آنها را از طریق داستانی پلیسی جنایی بیان میکرد. از سویی دیگر پایان بندی اخلاقی آن مورد قبول اکثر مخاطبان واقع شد و منتقدان نیز آن را ستودند اگرچه فیلم از نظر مالی موفقیت آمیز نبود. کشتن از رمان “فرار بی عیب و نقص” نوشته لایونل وایت اقتباس شده است و هنوز نیز پس از گذشت بیش از ۶۰ سال از ساخت آن با اینکه گرد و غبار گذشت زمان بر آن نشسته است اما دیدنی و تازه مینماید. پس از ساخت فیلم کشتن یک سال بعد در سال ۱۹۵۷ کوبریک به سراغ اولین اثر مرتبط با جنگ خود رفت. “راههای افتخار” نیز مانند فیلم قبلی کوبریک اقتباس از رمانی با همین نام از همفری کاب بود و از اینجا به بعد نیز تقریبا تمام فیلمهای کوبریک اقتباسی سینمایی از رمانهایی بودند که او به خواندن آنها علاقه داشت و پتانسیل ساخت اثری سینمایی را در آنها میدید. راههای افتخار اولین همکاری کرک داگلاس و کوبریک حساب میشد که یک بار دیگر در اسپارتاکوس تکرار شد. داگلاس آن سالها یکی از ستارههای مشهور هالیوود بود و از ۸۵۰ هزار دلار سرمایه گذاری فیلم ۳۵۰ هزار دلار سهم گرفت در حالی که کوبریک و هریس (تهیهکننده فیلم) روی هم فقط ۲۰ هزار دلار دستمزد گرفتند! فیلم یک عنوان کاملا ضد جنگ بود و نمایش آن در برخی کشورها از جمله فرانسه، آلمان و اسپانیا ممنوع شد. راههای افتخار داستان سربازان بیگناهی بود که مورد بی عدالتی شدیدی قرار میگرفتند و نهایتا از سوی جبهه خودی به جرم عقب نشینی (!) اعدام میشوند.
فیلم برای دوران خود یکی از بهترین فیلمهای جنگی از لحاظ بصری بود و اکثر منتقدان صحنههای انفجار و جنگ را در آن ستودند. حتی به گفته مسئول جلوههای ویژه فیلم، یک تن مواد منفجره در هفته اول فیلمبرداری مصرف شد! راههای افتخار نیز با وجود موفقیت و ستوده شدن توسط اکثر منتقدان باز هم مورد اقبال عمومی قرار نگرفت و فروش چشمگیری نداشت. در نتیجه سود زیادی از لحاظ مالی به کوبریک نرساند اما در عوض کوبریک با کریستین سوزان هارلن، دختر خواننده سکانس آخر فیلم، آشنا شد که به عنوان همسر سوم تا آخر عمر شریک زندگی وی باقی ماند. پس از این تجربه کوبریک به سراغ همکاری بعدی خود با کرک داگلاس در فیلم تاریخی “اسپارتاکوس” رفت که تبدیل به اولین فیلم رنگی کوبریک شد. کرک داگلاس حق رمان اسپارتاکوس را از نویسنده آن هاوارد فاست خریداری کرد و خود برای بازی در نقش اسپارتاکوس آماده شد. با وجود اصرار فاست مبنی بر نوشتن فیلمنامه توسط خود او، کرک داگلاس این وظیفه را به صورت مخفیانه به دالتون ترامبو محول کرد. ترامبو جزو کسانی بود که در لیست سیاه در دوره مک کارتیسم قرار گرفته بود و جالب آن که با اسم مستعار جایزه اسکار را نیز برده بود! این بار نیز برای اسپارتاکوس با اسم مستعار مشغول نوشتن فیلمنامه آن شد اما برای اکران فیلم داگلاس اسم ترامبو را در پایان بندی درج کرد و قانون لیست سیاه را شکست. کمپانی یونیورسال اصرار شدیدی داشت آنتونی مان که باتجربه تر از کوبریک ۳۰ ساله بود این فیلم را کارگردانی کند اما پس از مشکلاتی که آنتونی مان به وجود آمد کوبریک به عنوان کارگردان انتخاب شد. در جریان فیلمبرداری مشکلات و درگیریهای بسیار شدیدی به وجود آمد و به نظر میرسید کوبریک نمیتواند با گروه بسازد. او بارها با فیلمبردار راسل متی که اتفاقا برای همین فیلم اسکار گرفت درگیر شد. پس از آن نیز دخالتهای نابجای داگلاس دست کوبریک را کاملا بست تا جایی که سالها بعد خود او اصلا این فیلم را “کوبریکی” نخواند. ترامبو نیز به صورت پیاپی فیلمنامه را تغییر میداد و خود کوبریک نیز بعضی از روزها خبر نداشت قرار است از چه جیزی فیلمبردای کند و فقط مجبور بود دستورات را اجرا کند در نتیجه فیلم اصلا باب میل او نبود. بعد از اکران فیلم نیز چیزی حدود ۲۲ دقیقه از این تجربه سه ساعته سانسور شد و آسیب شدیدی به بدنه فیلمنامه ترامبو زد. اما به طور کلی اسپارتاکوس فیلمی پرکشش و جذاب با تم تاریخی بود که حول محوریت مباحثی همچون آزادی خواهی میچرخید. مرگ آنتونینوس و اسپارتاکوس لحظههای تراژیکی را برای فیلم رقم زدند. اسپارتاکوس برنده چهار جایزه اسکار شد و جزو پر افتخارترین فیلمهای کوبریک بود اما به گفته خود کوبریک اسپارتاکوس بدترین تجربه فیلمسازی او بود.
پس از این تجربه نسبتا تلخ کوبریک متوجه شد که باید اوضاع را به نحوی تغییر دهد تا اختیار همه چیز از جمله فیلمنامه بازیگران و کارگردانی بر عهده خودش باشد. به همین منظور به سراغ رمان “لولیتا” اثر ولادیمیر ناباکف رفت. ساخت فیلم لولیتا با توجه به موضوع جنجالیاش و همین طور سال ساخت آن (۱۹۶۲) و صافیهای سانسور که مانند این روزگار نبود بسیار سخت مینمود. فیلم حکایت دو مرد بود که زنی بسیار جوان را میخواهند. هامبرت به دلیل تفاوت سنی بسیار زیاد با لولیتا بیشتر مانند پدر او میماند اما در عین حال عاشق او نیز هست. از طرفی کوییلتی انسان فاسدی است که لولیتا را بخاطر جاذبههای جنسیاش میخواهد. کوبریک سو لایون ۱۴ ساله را برای نقش لولیتا انتخاب کرد. نقش کوییلتی را نیز پیتر سلرز بازی کرد و این اولین همکاری سلرز و کوبریک بود. برای ایفای نقش هامبرت نیز جیمز میسن انتخاب شد و یکی از بهترین بازیهای فیلم را نیز ارائه داد. فیلم برای آن سالها موضوع بسیار جسارت آمیزی داشت و حتی پس از اکران نمایش و دیدن آن برای کاتولیکها ممنوع اعلام شد و فیلم ار جانب لژیون ضوابط اخلاقی نیز محکوم گردید به این معنا که دیدن آن گناه کبیره تلقی میشد! لولیتا به طور کلی اثری بود که موضوع آن از خود فیلم جذابتر بود و فیلمنامه آن نیز به خاطر سانسور اجباری ضربه خورد. فیلم لولیتا تفاوتهایی با رمان آن نیز داشت و در بسیاری از مواقع تغییرات مشخصی در شخصیت پردازی هامبرت نسبت به رمان انجام شده بود که به نظر میرسید کوبریک این تغییرات را در جهت برانگیختن هر چه بیشتر حس همذات پنداری مخاطب با هامبرت اعمال کرده است. پس از ساخت لولیتا کوبریک با خواندن کتاب وضعیت قرمز پیتر جرج تصمیم گرفت فیلمی راجع به آن بسازد که در نتیجه فیلم کمدی “دکتر استرنج لاو یا چگونه یاد گرفتم دست از نگرانی بردارم و بمبها را دوست داشته باشم” را در سال ۱۹۶۴ جلوی دوربین برد. این فیلم دومین فیلم کاملا ضد جنگ کوبریک بود که با به سخره گرفتن افسران و نشستهای آنها به وضوح انتقادات بسیار تندی نسبت به سیاستهای کثیف آنها میکرد و از طرفی زوال یک دنیای کاملا مردانه را در قالب اثری با تم کمدی سیاه نمایش میداد. فیلمنامه این فیلم به صورت اقتباسی توسط تری ساترن نوشته شد و از سوی کوبریک نیز ویرایشهایی بر روی آن انجام شد. پیتر سلرز در این فیلم به ایفای سه نقش پرداخت و در یکی از استادانه ترین بازیهای دوره کاری خود موفق شد نقشهای این فیلم (خصوصا نقش دکتر استرنج لاو معلول) را بسیار عالی در بیاورد. او قرار بود چهار نقش را بازی کند اما به دلیل مشکلاتی نقش سرگرد کینگ به اسلیم پیکنز داده شد و هیچ گاه به او اطلاع داده نشد که قرار است در فیلمی کمدی بازی کند و حتی فیلمنامه را ندید. فیلم شامل تمثیلها و طعنههای جنسی بسیار زیادی بود که این بار کوبریک با درسی که از لولیتا گرفته بود بسیار محتاطانهتر از آنها استفاده کرد.
دکتر استرنج لاو هنوز هم جزو بهترین آثار ضد جنگ تاریخ است. اثر بعدی کوبریک در زمره یکی از فلسفیترین فیلمهای او قرار میگیرد که پس از گذشت سالها باز هم قسمتهایی از آن برای اکثرمخاطبان تفهیم نشده مانده است. در سال ۱۹۶۸ بود که کوبریک فیلم ۲۰۰۱:یک ادیسه فضایی را بر اساس داستانی از آرتور کلارک ساخت و نتیجه آن یکی از بهترین فیلمهای او شد. پس از تجربه سیاه و سفید دکتر استرنج لاو کوبریک بار دیگر فیلم خود را رنگی ساخت. ادیسه فضایی روایتی بود از تکامل انسانها و طرح این موضوع که به راستی تفاوت انسان با حیوانات در چیست. این مبحث تکامل شناسی به شکلی نمادین و استعاری با آن ستون سنگی معروف در فیلم پرداخته شد. همان طور که میمونها نفهمیدند ستون سنگی چیست انسانها پس از گذشت سالها و دستاوردهای بسیار در تکنولوژی باز هم همانند همان میمونهای قرنها پیش، سرگشته و حیران فقط دور ستون میچرخند. فیلم با سکانسی افتتاحیهای از میمونها شروع میشود که گرد هم میآیند و با ظهور ناگهانی یک ستون سنگی گیج میشوند. یکی از میمونها متوجه میشود که با استخوان میتوان به دیگری حمله کرد و به این ترتیب بشر برای اولین بار کشتن را میآموزد. میمون پس از کشتن دیگری استخوان را به هوا میاندازد و در یکی از مشهورترین کاتهای تاریخ، صحنه به هزاران سال بعد میرود جایی که سفینههای فضایی پدید آمدهاند و انسانها به فضا میروند. حدود بیش از نیم ساعت اول فیلم دیالوگی ندارد و فقط با حضور همان میمونها روایت میشود. ادیسه فضایی همچنین به طرح مبحث هوش مصنوعی نیز میپردازد و این موضوع را دست آویز این سوال میکند که آیا ممکن است روزی رباتهای ساخته شده توسط انسانها قیام کنند؟ هال ۹۰۰۰ رباتی است که در فیلم باعث کشتن یکی از شخصیتهای فیلم میشود و در واقع بر علیه سازندههای خود قیام میکند. ادیسه فضایی در زمان خود یکی از حیرتانگیزترین جلوههای ویژه و بصری را داشت که مشاهده آنها هنوز هم هوش را از سر انسان میبرد. پایان بندی فیلم ادیسه یکی از عجیبترین و دو پهلوترین پایان بندیهای تاریخ است که هنوز هم تفاسیر متفاوتی از آن منتشر میشود. پایان بندی که در آن شخصیت اصلی فیلم سوار سفینهای میشود و از دروازهای ستارهای عبور میکند و رنگها و شگفتیهای جهان را میبیند. پس از پیاده شدن از آن میبینیم که پیر شده است و ناگهان خود را در اتاقی آشنا مییابد. سپس به یک نوزاد تغییر شکل میدهد و به زمین باز میگردد. نوع فیلمبرداری، ایدههای نوع و بدیع که برخی از آنها اختراعات خود کوبریک در عرصه سینما بودند و همچنین خلاقیت بی حد و مرز کوبریک از ادیسه فیلمی ساخت که بسیار خلاقانه و نو بود.
منتظر قسمت دوم باشید.
تهیه شده در رسانه موی اسکرین