۲۰ کمیکی که باید تا قبل از مرگتان بخوانید!
- توسط محمد کفائی
- دسته بندی: متفرقه, مقاله
- بدون دیدگاه
- بازدید: 1.13k
این روزها خواندن کمیک کار آسانی نیست. نه تنها صدها شماره از یک سری وجود دارد بلکه دنبال کردن آنها از ابتدا آن هم با این آرک های طولانی کار حضرت فیل است. دیگر آن روزها که جلدی کمیک را بدون توجه به بک گراند داستانی شانسی برداشته و شروع به خواندن آن میکردیم گذشته و داستان گویی در کمیک ها به سمتی تکامل پیدا کرده که اگر داستان را از همان ابتدا دنبال نکرده باشید در ادامه حسابی گیج خواهید شد.
با این حال هنوز هم کمیک هایی هستند که حتی در روند داستان سری، به تنهایی داستان خود را بطور مستقل بازگو می کنند.این طور کمیک ها یا کاملا یک داستان را تعریف کرده و یا داستانشان جدا از شماره های قبلی به اندازه کافی ارضا کننده و جالب است.
اگر بخواهیم لیستی از بهترین های این کمیک ها تهیه کنیم باید هزاران نسخه را نام ببریم ولی بالاخره باید از جایی شروع کرد:
سری کمیک های انیمال من بطور هیجان انگیزی سورئال ظاهر شده و توانست به خوبی وجوه روحی و متافیزیکی را با ظواهر ماجراجویانه یک قهرمان کم اهمیت ادغام کند .هیچ نسخه ای ازین سری به شماره ۲۶آن نرسید که درآن قهرمان داستان،گرانت موریسون، ذهن شرور و پلید پشت قتل خانواده خود را رودررو ملاقات میکند. این شماره به تنهایی برای خود یک بازسازی جدید پایه ها و معنای ساختاری کمیک در زمان خود بود.
والی وست اغلب به عنوان قلب دنیای کمیک های DC شناخته میشود و این شماره نیز دلیل آنرا روشن میکند.بعد ازینکه والی درون چاله سرعت کشیده شد،درون زمان سفر کرده و سعی بر جبران و بازسازی وقایعی از زندگی اش در گذشته را داشت.قبل از بازگشت به زمان حال او با نسخه جوان تر خود ملاقات میکند که تازه قدرت هایش را کشف کرده و به او اطمینان خاطر میدهد که همه چیز روبه راه خواهد شد.در دورانی که پیام خیلی از کمیک ها تاریک و واقع گرایانه شده ،بد نیست هرازگاهی به چنین کمیک هایی با پیام مثبت سر بزنیم.
این سری،توصیف باشکوه دیوانگی خالص و خلاقیت بی حدوحصری بوده که فقط در کمیک ها پیدا میشود.ماجراجویی های تیمی از قهرمانان که کمترین کارشان صحنه های مبارزه با سلاح های کشتار و تخریب دسته جمعی بوده و کل شماره ۱۱ نیز به مبارزه ی آنها میپردازد.صحنه ای تماما پرزدوخورد که بازتاب ایده های ذهن های مجنون وارن الیس و استوارت ایمونن بر روی کاغذ است.
درحالی که بیشتر صفحات این شماره به مبارزه حوصله سربر مرد عنکبوتی و Thunderball میپردازد ولی چیزی که آنرا لایق قرار گرفتن در این لیست کرده پرداخت داستان به ریشه های شخصیتی پیتر پارکر است.کودکی که کمیک های اسپایدرمن را جمع میکند.داستان ساده و سرراست بوده و درمورد ملاقات اسپایدرمن با پسربچه ای است که بزرگترین طرفدار اوست.ولی از طرفی به وجوه انسانی شخصیت مرد عنکبوتی پرداخته میشود و به ریشه های عمیق شخصیت وی پی میبریم.و اینکه از آخر مشخص میشود که آن پسربچه بیماری دارد نیز داستان کمیک را تلخ میکند.
هرکس که با شخصیت جان کنستانتین آشنا باشد میداند که هروقت نامش می آید بیاد ستاره ۵پر می افتیم.در این شماره در یک فلش بک به نیوکاسل نشان داده میشود که جان چگونه به فردی که هم اکنون است تبدیل شده.کنستانتین جوانی که گستاخی و خودنمایی اش باعث شد برای گرفتن موجودی اهریمنی اقدام کرده که به مرگ و لهنت دوستان اطرافش منتهی شد.این شماره نقص های شخصیتی وی را نشان میدهد که چگونه همیشه خودخواهی وی به ضررش تمام میشود.
شماره ای دیگر از سری که تمرکزش برروی ریشه های داستانی است.و شماره ۱۸۸ یکی از نمادی ترین فانوس های سبز تمام دوران را به نمایش میگذارد.داستان درمورد بیگانه ای شروز بنام Bolphunga است که درپی گشتن فانوس سبزی بنام Mogo میباشد.بعداز هفته ها جست و جو بر روی سیاره ای،متوجه میشود که خود سیاره،موگو میباشد و از ترسش فرار میکند.ایده ی جالب ارائه شده به خواننده این بود که هر فرم زنده ای که ادراک داشته باشد میتواند فانوس سبز شود.
با وجود اینکه یکی از اعضای معروف گروه و همینطور سردسته آن بوده ولی این کاپیتان آمریکا نبود که انتقام جویان را پیدا کرد.درعوض او در شماره ۴ام به گروه پیوست و بعدا جان افراد گروه را دربرابر بیگانگان نجات داد و بعد از آن نیز جایگاه لیدر را گرفت.داستان خیلی پایه ای ست ولی درحقیقت همین پایه و اساس شکل گیری گروه انتقام جویان بوده که امروزه به فرم و شکل امروزی خود دیده میشود و خیلی افراد دیگر را نیز درخود جای داده است.
کاری که فرانک میلر با شخصیت مت مورداک انجام داده کاملا درخور ستایش بوده و باعث شده شاهد بی باکی باشیم که امروزه با آن آشناییم.درخیلی از شماره ها با موضوعاتی از قبیل قانون و عدالت و فناپذیری مواجه میشویم که تمام این سوالات پیش آمده درشماره ۱۹۱ جمع بندی میشوند.بد ازینکه مت مورداک Bullseye را در پی انتقام مرگ الکترا از پا درمی آورد،وی را در بیمارستان ملاقات میکند.مت اسلحه ای را درآورده و شروع به انجام بازی Russian Roulette با شخصیت شرور داستان میکند درحالی که پایبند به اصول نکشتن نیز میباشد.با یک شخصیت پردازی فوق العاده طرف هستیم که در انتها با یک پیچش فوق العاده دیگر همراه بوده و از آخر نیز معلوم میشود که درتمام مدت اسلحه خالی بوده است.
یکی از بهترین خلق های نیل گیمن فقید،دنیای تاریک و فانتزی Sandman بوده که با شخصی و شخصیت سازی هایی متافیزیکی مورفیوس،ارباب رویاها،یکی از پنچ Endless (نامیرا)همراه است.تعداد بسیار زیادی شماره مستقل فوق العاده در این سری وجود دارد ولی یکی از بهترین ها به انتخاب شخصی،شماره ۸ این سری است.داستان آن جریان مورفیوس و سردرگم بودن وی درمورد جایگاه خود در دنیای اطرافش بعد از یک حبس طولانی بیان میکند.و در ادامه این سردرگمی با دخالت خواهرش در مورد ماهیت مرگ و زندگی به پایان میرسد.
خواهری جسور که یکی از پنج Endless بنام مرگ بوده و همیشه آرزو داشته که مردم بخاطر کاری که او انجام میدهد از وی ناراحت نباشد.(وظیفه او جمع آوری روح انسان هاست)
از آن داستان هایی است که باید خوانده شود تا عینا درک شود با چه شاهکاری طرف هستید.
زمانی که مارول این سری کمیک ها را دوباره از سر گرفت وارن الیس و دیکلان شالوی را بر روی این پروژه ۶نسخه ای گمارد.هر شماره بطور عجیبی خلاقانه بود و هر ۶نسخه به تنهایی میتوانست این لیست را پر کند.شماره ۲و۵ این سری بسیار خشمگین بودند ولی شماره ۴ام از نظر دیداری چیز دیگری بود.قهرمان ما وارد رویای قارچ گونه یک گروه آزمایشگر شده تا آنها را از ماهیتی مرگبار روانی در خوابشان نجات دهد.
در این شماره به وجوه انسانی شخصیت مردآهنی و مبارزه شخصی وی برسر دائم الخمر بودن و مصرف الکل را به تصویر میکشد.با این که داستان در کل شماره ها پخش شده ولی در این شماره است که به اوج خود میرسد.سازمان شیلد بر اثر فشاری که بر تونی استارک بخاطر یک جریان گروگان گیری می آورد باعث میشود تونی بیشتر وبیشتر به الکل روی آورده و در انتها به فاجعه ای ختم شود.او بعدا از معشوقه خود برای حل این مشکل کمک گرفته تا بتواند دوباره روی پای خود بایستد.
تنش و رقابتی که همیشه بین جوکر و بتمن بوده زبان زد دنیای کمیک است و قسمت جدانشدنی هر دو شخصیت میباشد.این شماره تک قسمتی بوده و داستان اولین برخورد این دو بایکدیگر را بازگو میکند.داستانی است که خشونت و بی رحمی شاهزاده دلقک جرم و جنایت را تمام و کمال به رخ کشیده همانطور که او قربانیان خود را با سم خود مسموم میکند.داستان تاریک و بی رحمی است و بعنوان دنباله ای درخور برای شاهکار فرانک میلر Batman year one میتواند بحساب آید.
یکی از کارهایی که الن مور بسیار در آن مشهور است این بوده که یک شخصیت را به منظور دستیابی به ریشه هایش کاملا از بهم ریخته و از نو بسازد(بخوانید کلا نابود میکند).یکی از معروف ترین کارهایش Swamp thing است.برای سالهای متمادی به این ریشه شناخته میشد که وی یک دانشمند بنام الک هالند بوده که بخاطر آزمایشات خودش به یک هیولا تبدیل شده است.ولی خب الن مور خیلی راحت این ریشه را از بن و ریشه کند.شماره ۲۱ اینگونه میگفت که هالند میمیرد وفرمول آزمایشگاهی وی،خود باطلاق را تحت تاثیر قرارداده و باعث شده این باطلاق به موجودی هیولا مانند تبدیل شود و بر این باور باشد که انسان است.
درحالی که این روزها مردن و زنده شدن دوباره قهرمانی به کلیشه ای بسیار چیپ بدل گشته،زمانی وجود داشت که این ایده بسیار هیجان انگیز و شوک آور بود.
عادت کرده بودیم که ببینیم سوپرمن همیشه از مبارزات خود بدون حتی یک زخم پیروز بیرون بیاید ولی وقتی بدن له شده او را بعد از مبارزه Doomsday دیدیم حسابی جا خوردیم.همینطور شاهد این بودیم که چیزی باعث شده بود این فرد مهم و بزرگ باشد و آن این بود که حتی با وجود اینکه به زور میتوانست برروی پاهایش بایستد ولی تا زمانی که دنیا در امان نباشد به مبارزه ادامه میدهد.جدا ازینکه بعدش چه اتفاقی افتاد،این شماره نقش مهمی را در عمومی جلوه دادن کمیک ها انجام داد.
اغراق نیست اگر بگوییم که اگر استن لی و جک کربی نبودند،دنیای مارولی هم وجود نداشت.
این دو باهم،شخصیت های نمادین بسیاری را خلق کردند و در شماره ۴۸ یکی از بزرگترین خطرهای سوپر قهرمان های مارول را خلق کردند:گالاکتوس.بزرگترین تهدیدی که تابحال وجود داشته که وقتی skrullsنیز از وجود آن باخبر میگردد،از ترسش پنهان میشود.
داستان همچنین silver surfer را نیز معرفی میکند که بعدا به یکی از محبوب ترین شخصیت ها تبدیل میشود.
خود کاور گویای همه چیز است.قهرمانانی که درحال بیرون آمدن از صفحه هستند.درست است که قبل از این نیز این شخصیت ها وجود داشتند اما تا قبل ازین شماره اصلا کسی آنها را بحساب نمی آورد.این شماره با لحظات باشکوه کاراکترهای کلاسیک این سری مانند ولورین،استورم،کلاسوس و … همراه با اکشن هیجان انگیز پر شده بود که چهره کمیک ها را در دهه ۸۰ عوض کرد.
این سری کمیک یکی از مهم ترین های سوپرمن بوده و شماره ۶نیز تاییدی بر این حرف است.داستان فلش بکی است به زمان مرگ جاناتان کنت و بیان میکند که مبارزه ی سوپرمن با Chronovore زمان خور،باعث شد او ۳دقیقه ای که میتوانست از سکته پدرش جلوگیری کند را از دست بدهد.داستان بسیار پرباری درمورد کلارک جوان بوده که با ماهیت مرگ دست و پنجه نرم میکند و اینکه با تمام قدرتی که دارد هنوز هم نمیتواند همه را نجات دهد.بهرحال او هنوز هم خوش بین باقی میماند.
سری Hawkeye ای که در دستان مت فرکشن و دیوید آجا بوده از بهترین ها درچندسال اخیر بحساب می آید.چیزی که آنرا برجسته میکند استفاده فوق العاده از داستان گویی دیداری در تمام دورام کمیک هاست.یکی از بهترین ها شماره ای بود که کاملا از دید سگ Hawkeye روایت میشد.شماره ۱۱ ترکیب نوآورانه ای از دیالوگ های مینیمالی و نمادهای شنوایی و بویایی برای یک سگ بود که چگونه او دنیای اطرافش را درک میکرد.نتیجه کمیکی میشود که مشابه ندارد.
یکی از بزرگترین چالش های ممکن داستان نویسی درمورد سوپرمن این است که ضعفی درمورد او جود داشته باشد که به کریپتونایت ربط پیدا نکند.چاره الن مور برای این کار،این بود که سوپرمن را با بی رحم ترین ضعف اظ رو به رو کند:میل قلبی.
داستان اینگونه پیش میرود که دشمن سوپرمن،Mongul با گیاه Black Mercy به او حمله میکند،گیاهی که باعث میشود افراد با واقعیت های جدیدی مواجه شوند.
این واقعیت در ذهن سوپرمن به اینگونه بود که سیاره کریپتون نابود شده و وی نیز دارای خوانواده میباشد.این همان چیزی بود که او همیشه آرزویش را داشت و مجبور بود برای بیدار شدن و آمدن به واقعیت همه ی آن رویا و واقعیت شیرین دورغی را قربانی کند.
کمیک های نادری وجود دارند که بتوانند ادعا کنند صنعت کمیک را تغییر داده اند اما شماره ۱۲۱ به درستی این ادعا را اثبات کرد.
مرگ گوئن استیسی بنیادی ترین ایده ی زمان بود و این ایده را بوجود آورد که کاراکترهای مهم نیز لزوما از مردن در امان نیستند و قهرمان ها نیز ممکن است در محافظت از آنها شکست بخورند.
این تغییر بنیادی باعث کوچ کردن داستان های احمقانه و بچه گانه دوران نقره ای کمیک به عصر تاریک وجدی تر دوران برنز کمیک شد.
منبع: WhatCulture