بررسی قسمت اول فصل دوم سریال Westworld: سفری به دل شب
- توسط محمد پارسی
- دسته بندی: سریال, مقاله, نقد و بررسی
- بدون دیدگاه
- بازدید: 636
اجازه بدید باهم روراست باشیم. تا جایی که ممکن باشد داستان اسپویل نمیکنیم. کوتاه و مختصر با هم هر قسمت از فصل دوم Westworld را بررسی و تحلیل میکنیم و اگر نکته ریزی در سریال دیدید و ما در مطلب نیاورده بودیم، به ما اطلاع بدید تا با اسم خودتان در مطلب منتشر کنیم. اگر هنوز قسمت اول فصل دوم را تماشا نکردهاید، پس سریع از صفحه مربوط دانلود و تماشا کنید. پس تا ۱۰ هفته آینده با موی اسکرین هر دوشنبه همراه باشید.
پایان فصل اول سریال با یکی از شوکه کنندهترین پایانهای سریالهای تلویزیونی همراه بود و خیلی از بینندگان را در شوک عظیمی فرو برد و حالا سازندگان سریال برگشتند تا به سوالهای بی پایان طرفداران پاسخ دهند. میزبانان به رهبری”دلورس” دست به قیامی خونین زدند و به دنبال هدف خود، آزادی هستند. از طرفی “مرد سیاه پوش” یا همان “ویلیام مسن” هم از بازی جدید فورد خبردار میشود و برای لذت بردن از بازی جدید و به مراتب خطرناکتر اسب وفادار خود “ند” را برداشته و به دل صحرای غرب میزند تا بلکه بتواند از بازی که ۳۰ سال انتظارش را میکشیده، لذت ببرد.
حرف از بازی جدید و ساخته “دکتر فورد” شد. در فصل اول سریال “دلورس” و “مرد سیاه پوش” به دنبال “هزارتو” (The Maze) میگشتند تا بتوانند راز آن را کشف کنند و به بازی که “آرنولد” (دیگر سازنده پارک) راه انداخته بود، پایان دهند. اما این بار هردو آنها به دنبال راز (بهتر است بگوییم بازی) میگردند که “دکتر فورد” مهربان راه انداخته و از هرکدام خواسته تا به آن دست پیدا کنند. اسم این بازی جدید “در” (The Door) است و فورد از هردو آنها خواسته است تا “در” را پیدا کنند. در فصل قبل از بازی که “آرنولد” به عنوان “هزارتو” ساخته بود به عنوان یک راز و رستگاری نام برده میشد اما در قسمت اول فصل دوم “فورد” از “هزارتو” و “در” به عنوان بازی یاد میکند. آیا این رازها تنها برای بازی دادن هردو طرف است؟ آیا “آرنولد” و “فورد” تنها هدفشان از خلق این دنیا بازی کردن و تفریح بوده است؟
در همین اوایل قسمت اول کاملا مشخص میشود که سازندگان و نویسندگان سریال قصد دارند تا در پایان فصل دوم به همه سوالهای باقی مانده از فصل اول پاسخ دهند. اما در همین قسمت اول برای ما یک سردرگمی دیگر خلق کردند. در دقایق اول این قسمت ما به طرز شگفت انگیزی مغز میزبانها را مشاهده میکنیم که درون ماده لزجی قرار دارد و به سادگی قابل بیرون آوردن است و میشود تمامی رفتار گذشته میزبانان را از طریق آن متوجه گشت. این ماده لزج چیست؟ چرا کمبود یا نقض (نشت) این ماده از سر “برنارد” باعث لرزش و بی حالی او شد؟ ممکن است این ماده کنترل کننده میزبانها باشد و نبود این ماده در جمجمه میزبانان باعث از کار افتادن آنها شود.
اسم اپیزود اول فصل دوم “سفری به دل شب” (Journey into night) است. شب نماد تاریکی و ظلمت است. آیا این فصل ما را به درون تاریکی میبرد؟ یا اینکه قتل عام مهمانها و سران دلوس ظلمی است که “دلورس” و میزبانان دچار آن شدند؟ شاید هم قرار است فصلی تاریک و خشونت بار را شاهد باشیم. در فصل قبل شاهد این بودیم که “دلورس” و “مرد سیاه پوش” به دنبال “هزارتو”یی میگشتند که جواب سوال آنها را میداد. “هزارتو” برای “دلورس” به معنی یافتن سوالاتی بود که ذهنش را مشغول خود کرده بودند و برای “مرد سیاه پوش” چالشی بزرگتر و به مراتب هیجان انگیزتر بود. حال از شما میپرسم “هزارتو” برای شما چه معنی میدهد؟ بله، سردرگمی و پیدا کردن راهی برای خروج از آن. اما برای خروج نیاز به دری دارید که چه بسا “دکتر فورد” اسم بازی و داستان جدیدش را همین “در” قرار داده است. “در” همان راه رسیدن به خودآگاهی برای “دلورس” و جان سالم بدربردن “مرد سیاه پوش” از هیجان خطرناک خود است؟ نظر شما برای اهمیت دارد. پس مطرحش کنید؟